این روزها چقدر کوچک شده ام
بی جهت بهانه می گیرد دلم
دلتنگی می کند
می خواهم کوچ کنم از فصلی به
فصلی دیگر
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم زرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
چشم من در شاعری می خواند شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش درد نهانی
نغمه ی من،همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم چهره ی تلخ زمستان جوانی
پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم
فروغ فرخزاد
گفتم که استقلال می بره.
این برد رو به همه ی هواداران تبریک میگم .به امید قهرمانی این فصل که اونم مطمئنم
۱۰ سال پیش با ۲ تا از دوستای صمیمیم تصمیم گرفتیم تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۰ راس ساعت ۱۰ توی فلان محل همدیگرو ببینیم(فکر کنم فیلم ضیافت مسعود کیمیایی رو دیده بودیم و جو گیر شده بودیم ) گفتیم توی این چند سال چه از حال هم باخبر باشیم چه نباشیم باید این قرارو حتما بیایم.که شکر خدا اونقدر دوستای باوفایی بودیم که همدیگرو هیچ وقت فراموش نکردیم و مثل خواهر بودیم و همیشه جویای احوال هم .لابد می پرسید قرار امروز چی شد ؟ بالاخره رفتین یا نه؟ جواب اینه: خیر نرفتیم. به دلیل این که دوستانم سر کار بودن. ظاهرا ما این نکته ی مهم رو ۱۰ سال پیش فراموش کرده بودیم که روزی که قرار می ذاریم روز کاری هست یا نه؟ شایدم اون موقعا اونقد سر خوش بودیم که این حرفا چیه ؟ روز کاری باشه یا نباشه ما که حتما میایم!!!!!!
البته بگما همه یادمون بودا ولی به هم خبر دادیم که یه روز دیگه همدیگرو ببینیم و تجدید خاطرات کنیم. بله اینم از فیلم فارسی ما!!!!!!!
نتیجه ی اخلاقی داستان:همیشه وقتی قرار میذارین یه نگاه به تقویم بندازین که وسط هفته نباشه!!!!!!!
پی نوشت:به خاطر کپی برداری از فیلم مسعود کیمیایی اسم این پستو ضیافت گذاشتم