چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح ، ظهر ، نه غروب شد نیامدی
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام به همه ی دوستانی که افتخار حضورشونو تو این وبلاگ دارم
من کارمو تازه شروع کردم از همتون تقاضا دارم هر کجا کم و کاستی
بود بر من ببخشید و برای رفع این کاستی ها بنده رو راهنمایی کنید
با کمال میل نظراتتونو پذیرا خواهم بود.
مادر بزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اولین حمله ی ناگهانی تاتار عشق
خمره ی دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفتم
در روز روز زندگانی ام.
تقدیم به عزیزی که محبتاشو هرگز فراموش نخواهم کرد
سراغت را از ثانیه های رفته می گیرم
چه خوشند این ثانیه ها
وقتی که نیستی
و چه خشن
در نبودنت با من به مبارزه بر می خیزند
دلم برای تو تنگ است
و در برودت این لحظه های تنهایی
چگونه بی تو بمانم
تو ای طراوت پاک سپیده های قشنگ
تو ای زلالی امواج برکه های نجیب
چگونه با تو بگویم
دلم برای تو تنگ است
خدایا بگذار هر کجا تنفر هست بذر عشق بکارم
هر کجا آزادگی هست ببخشایم
و هر کجا غم هست شادی نثار کنم
الهی توفیقم ده که پیش از طلب همدلی ،همدلی کنم
و بیش از آنکه دوستم بدارند ، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم
و در بخشیدن است که مورد بخشش قرار می گیریم.