-
راز آرامش
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 00:26
پدر روحانی سوار هواپیما شد.هواپیما از زمین برخاست.اندکی بعد ناگهان چراغ بالای سر مسافران روشن شد: کمربندها را ببندید! همه با اکراه کمربندها را بستند؛ اما زیاد موضوع را جدی نگرفتند.اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید: طوفان در پیش است! موجی از نگرانی به دلها راه یافت باز خم کمی گذشت و دیگر بار صدا بلند شد:طوفان...
-
ضربت شمشیر مرهم زخم هایش شد
جمعه 28 مردادماه سال 1390 22:35
مولود خانه ی خدا، محبوب خدا به سوی خانه ی خدا قدم بر می دارد. دیوارها دستان ترک خورده شان را بالا آورده اند تا در هیاهوی رفتن او ، تلاشی برای ماندنش کرده باشند.کوچه های آشنای کوفه اشک می ریزند.مناجات عاشقانه ی مولا، ریسه های نورانی این کوچه های تاریک بود و قدم های مهربانش ، فرش باشکوه خاک. شب های کوفه ، حجله حجله از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 15:16
سلام دوستان عزیز ، نماز و روزه هاتون مقبول درگاه حق تعالی یه خواهش از همتون دارم .امروز موقع اذان دم افطار برای شفای همه ی مریضا دعا کنین ،مخصوصا برای دو دوست عزیزم که الان در کما به سر می برن. ممنونم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 00:31
رفتن هم حرف عجیبی است شبیه اشتباه آمدن. تو بگو دایره تا هیچ آغاز و پایانی نداشته باشی.
-
به کجا می بری مرا؟
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 00:46
به کجا می بری مرا؟ به کجا می بری مرا؟ با تو ام آی خاتون خوب خواب و خاطره زلال زرد روسری چرا مدام در پس پرده ی گریه نهان می شوی؟ استخاره می کنی؟ به فال و فریب فراموشی دل خوش کرده ای یا از آوار آواز توارد ترانه می ترسی؟ به فکر خواب و خستگی چشمهای من نباش امشب هم میهمان همین دفتر و دیوان درد دریایی یادت هست نوشته بودم در...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 00:40
کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک کویر میکرد، کاش دلها آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پائین آمدن دستها مستجاب میشد، کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتر بود، کاش بهار آنقدر مهربان بود که باغ را به دستان خزان نمی سپرد، کاش مرگ معنای عاطفه را می فهمید... دکتر شریعتی
-
شرمنده ام
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 22:15
شرمنده ام گفته بودم دست بر دیوار دور آن ور دریا می زنم و تا هزاره ی شمردن چشم می گذارم گفته بودم غبار قدیمی تقویم را از شیشه های شعر و خاطره پاک نمی کنم گفته بودم صدای سرد سکوت این سال ها را با سرود و سماع ستاره بر هم نمی زنم اما دوباره دل دل این دل درمانده تو را میهمان سایه گاه ساکت کتاب و کاغذ کرد هی همیشه همسفر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 23:10
به خانه می رفت با کیف و با کلاهی که بر هوا بود چیزی دزدیدی؟ مادرش پرسید دعوا کردی باز؟ پدرش گفت و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد به دنبال آن چیز که در دل پنهان کرده بود تنها مادر بزرگش دید گل سرخی را در دست فشرده ی کتاب هندسه اش و خندیده بود. حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1390 23:36
چقدر از آسمان دورم چقدر رنگ زمین گرفته دلم چقدر غرق ظلمتم ، چقدر دلتنگ نورم از آسمان به زمین نیامدیم برای رنگ زمین گرفتن اینجا قرار بود نقطه ی پروازم شود تا خدا، اینجا قرار بود همانی شوم که او می پسندد. خودش تو را به یادم آورد ، خودش تو را در دلم نشاند دلم به دستت ای رابط زمین و آسمان، ای امام هدایت ، ای مهدی دلم به...
-
چراغ
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 21:51
بیراهه رفته بودم آن شب دستم را گرفته بود و می کشید زین بعد همه ی عمرم را بیراهه خواهم رفت. ساده ی دوست داشتنی حسین پناهی
-
وقتی تو بودی
شنبه 18 تیرماه سال 1390 22:53
وقتی تو بودی زندگی رنگ دیگری داشت با تو زندگی را جور دیگری می دیدم مفهوم دیگری داشت ، عشق بود و عشق با تو من تا اوج زیبایی پر کشیدم، تا ان سوی نگاهها تا آن سوی احساس رفتم با تو تا آن سوی دشت عاشقی بال گشودم وقتی تو بودی ستاره ها بیشتر می درخشیدند آسمان آبی تر بود و مهتاب زیباتر وقتی تو بودی کبوتران سفید پشت بام آوای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 22:07
به قول سهراب موسم دلگیریست
-
آنچه هست خوب نیست
شنبه 11 تیرماه سال 1390 23:44
نیازهای بلند ما را همواره بی تاب می سازند و انچه هست پست است عشق های مقدس از جان ما شعله می کشند و انچه هست آلوده است زیبایی ها ما را مدام در حسرت خویش می گذارند و آنچه هست زشت است آنچه هست خوب نیست پاک نیست منزه نیست جاوید نیست صمیمیت ندارد عظمت ندارد هر چه هست برای مصلحتی است هر که هست به خاطر منفعتی است هر چیز به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 23:09
-
لیلی نام دیگر آزادی است
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 00:11
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت. خدا دنیای بی زنجیر آفرید. آدم بود که زنجیر را ساخت ،شیطان کمکش کرد. دل زنجیر شد،عشق زنجیر شد،دنیا پر از زنجیر شد و آدمها همه دیوانه ی زنجیری . خدا دنیای بی زنجیر می خواست .نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است. امتحان آدم همین جا بود.دست های شیطان از زنجیر پر بود. خدا گفت زنجیرت را پاره کن .شاید...
-
نان را از هر طرف بخوانی نان است
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 23:57
وقتی جهان از ریشه جهنم و آدم از عدم و سعی از ریشه های یأس می آید وقتی که یک تفاوت ساده در حرف کفتار رابه کفترتبدیل می کند باید به بی تفاوتی واژه ها و واژه های بی طرفی مثل نان دل بست نان رااز هر طرف بخوانی نان است ... قیصر امین پور
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 23:30
گمان کردیم چراغ های حقیر شهرمان ، زیباتر از ستارگان آسمان شب های اجدادیمان است و شاید همین گمان واهی بود که آسمان شهرمان را خالی از ستاره کرد.!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 00:29
خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری. امام سجاد(ع)
-
مردنم را ببین و بعد برو
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 23:45
مردنم را ببین و بعد برو من کیم؟ آن شکسته رفته ز یاد تک درختی که برگ و بارش نیست پای در گل ، اسیر طوفان ها ورقی پاره از کتاب زمان قصه ای نا تمام و تلخ آغاز اشک سردی چکیده بر سر خاک نغمه هایی شکسته در دل ساز تو که بودی؟ همه بهار ، بهار در نگاهت شراب هستی سوز از کجا آمدی ؟ که چشم تو شد در شب قلب من ، طلیعه ی روز در رگت...
-
به آرامی شروع به مردن می کنی
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 23:32
به آرامی شروع به مردن میکنی اگر سفر نکنی اگر چیزی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدر دانی نکنی به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر برده عادات خود شوی اگر همیشه از یک راه تکراری بروی... اگر روزمرگی را تغییر ندهی...
-
به مناسبت روز پدر
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 13:07
مثل یک صاعقه بود خشم چشمان قشنگت بابا وقتی از دور به من خیره شدی و من از طرز نگاهت خواندم که ز من رنجیدی که زمن رنجیدی مهر تو بابا جان مثل یک خوشه ی سبز به من آموخته شادابی را سایه ی رهگذر یک غم کوچک حتی روی بام دل تو بار سنگین غمی جانکاه است روی بام دل من من نهالی هستم خرد و کوچک ، نازک که شمیم نفس خوب تو هر روز مرا...
-
خاطره
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 23:17
اولین روز ... به خاطر داری؟ اواین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم ،خندیدیم ، دویدیم و به شالاپ شولوپهای گل آلود عشق ورزیدیم دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی ، چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم . سعی می کردی من خیس نشوم و شانه ی سمت چپ تو کاملا خیس بود. و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد...
-
از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 00:22
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می خواستم که گم بشوم در حصار تو احساس می کنم که جدایم نموده اند همچون شهاب سوخته ای از مدار تو آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام خالی تر از همیشه و در انتظار تو این...
-
پروانه و ستاره
شنبه 14 خردادماه سال 1390 22:56
دل پروانه جوان و حساسی به گرو ستاره ای رفت. این مطلب را با مادرش در میان گذاشت. او اندرزش داد که از ستاره چشم بپوشد و در عوض دل به چراغ روی پل دهد. مادر گفت: دور ستاره نمی توان گشت ولی پی هر چراغ می توان. و پدرش نیزگفت: این راهی که مادرت نشانت داد عاقبت دارد، در حالی که از دنبال ستاره افتادن به هیچ جانخواهی رسید. اما...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 00:20
زندگی شاید همین باشد
-
اسطوره ها هرگز نمی میرند
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 18:53
عاقبت ناصر حجازی بعد از دو سال مبارزه با بیماری سرطان از بین زمینی ها پرواز کرد و آسمانی شد. بزرگمردی که در برابر بی عدالتی ها و زشتی های فوتبال هرگز خاموش نماند و از عقایدش ذره ای عقب نشینی نکرد او که استحقاقش بیش از اینها بود اما متاسفانه در کشور ما که رسم بر ستاره سوزی و اسطوره سوزی است او به جایگاهی که لیاقت واقعی...
-
کوچه
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 23:27
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 17:15
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 01:47
کدام پل ، در کجای این جهان شکسته است...؟ که هیچکس به خانه اش نمی رسد...
-
گاهی...
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 17:39
گاهی گمان نمی کنی ، ولی می شود گاهی نمی شود ، نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود.