تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام.... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام....دوست می دارم
برای خاطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ،دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم.... دوست می دارم
بی تو جز گستره ای بی کرانه نمی بینم میان
گذشته و امروز
از جدار آینه ی خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش
می برند.
تو را دوست می دارم به خاطر فرزانگی ات که
از آن من نیست
به رغم همه ی آن چیزها که جز وهمی نیست، دوستت دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش
نمی دارم
می اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من می تابی
هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز.
ادامه...
سلام دوست عزیز وبلاگ قشنگى دارى به منم سر بزن
همدیگرو لینک کنیم
سلام سحر جان
خوبی عزیزم؟
ماهی شده بود باورش
تور اگه بندازن سرش
میشه عروس ماهیا
شاه ماهی میشه همسرش
ماهیه باورش نبود
تور اگه بندازن سرش نگاه گرم ماهیگیر
میشه نگاه آخرش
سلام سحر جان
خوبی عزیز؟
دیر به دیر به روز میشوید؟
انشالله که خیر باشه
سلام سحر جان
دوست خوبم منتظر نوشته های زیبایت هستم