تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام.... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام....دوست می دارم
برای خاطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ،دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم.... دوست می دارم
بی تو جز گستره ای بی کرانه نمی بینم میان
گذشته و امروز
از جدار آینه ی خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش
می برند.
تو را دوست می دارم به خاطر فرزانگی ات که
از آن من نیست
به رغم همه ی آن چیزها که جز وهمی نیست، دوستت دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش
نمی دارم
می اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من می تابی
هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز.
ادامه...
سلام سحر جون
جمله ی زیبایی بود از مرحوم شریعتی
راستی چرا تنهاییم؟؟
واقعا چرا تنهاییم؟؟؟
من میگم خود خدا دلش می خواد ما تنها باشیم...
مثل خودش...
تو میگی نه؟
پس چرا کاری نمیکنه؟
نمیدونم عزیز شاید حق با شما باشه
فریاد ها نمرده اند سحر
فرهاد ها مرده اند...
.
.
http://sepehrfaridi.blogsky.com/1390/10/30/post-37/
ایده از شما بود دوست خوب... ممنونم..
خواهش می کنم