نه تنها در قمار زیستن با دوست
که باری در قمار هر چه پیش آید می بازم
زندگی این است
که باید باخت و باید ساخت
چاره ی دیگر برایم نیست
جز....................قمار مرگ
که آن هم می برم از پیکرش
من نمی گویم و هرگز نخواهم گفت:
زندگی سرشار از هستی است
زندگی سرشار از زشتی است
نه.....................................؟
زندگی سرشار از نور است
زندگی سرشار از شور است
زندگی کوه و در و دشتش
و مهتابش و خورشیدش
شبش ، روزش
زمین و آسمانش
باد و بارانش ،پر از لطف است
اما در وجود من زندگی پوچ است
زندگی هیچ است
و این است آنکه من پیوسته می بازم
و خواهم ساخت
آری زندگی این است
که باید ساخت
که باید ساخت.